سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

قالب پارسی بلاگ

قالب بلاگفا

قالب وبلاگ

purchase vpn

بازی اندروید

طهورا - تمام من...
بسا خویشاوندی که از بیگانه دورتر است، و بسا بیگانه ای که از خویشاوند، نزدیک تر است . [امام علی علیه السلام]



پدر
طبق معمول مامانم بابامو صدا زد که بیاد دره شیشه سس رو باز کنه
پدرم بعد از کلی کلنجار رفتن نتونست دره شیشه سس رو باز کنه
مادرم منو صدا زد و منم خیلی راحت درش رو باز کردم و به بابام گفتم : اینم کاری داشت
پدرم لبخندی زد و گفت :
یادته وقتی بچه بودی و مامانت منو صدا میزد تو زود تر از من میومدی و کلی زور میزدی تا دره شیشه سس رو باز کنی ؟؟؟!!!!!
... ... ... ... یادته نمی تونستی ...
یادته من شیشه سس رو میگرفتم و کمی درش رو شل میکردم تا بازش کنی و غرورت نشکنه ...
اشک تو چشمام جم شد ...
نتونستم حرفی بزنم و فقط پدرم رو بغل کردم !



کلمات کلیدی :


نویسنده : طهورا تاریخ : 91/3/12:: 10:20 عصر نظرات ( )

آدمیزاد

آدمیزاد،

غرورش را خیلی دوست دارد،

-اگر داشته باشد-

آن را از او نگیرید...

حتی به امانت نبرید...!

ضربه ای هم نزنیدش،

چه رسد به شکستن یا له کردن!

آدمی غرورش را خیلی زیاد- شاید بیشتر از تمام داشته‏ هایش- دوست می دارد،

حالا ببین اگر خودش، غرورش را به خاطر تو، نادیده بگیرد، چه قدر دوستت دارد!

و این را بفهم آدمیزاد!



کلمات کلیدی :


نویسنده : طهورا تاریخ : 91/3/12:: 10:18 عصر نظرات ( )

مادر

چه تاثیر دلنشینی دارد " غصه نخور ، درست میشود " گفتن های مادر ، 

 

 اثرش را هزار قرص آرامبخش قوی ندارد .



کلمات کلیدی :


نویسنده : طهورا تاریخ : 91/3/12:: 10:17 عصر نظرات ( )

زندگی

زندگی مانند دیکته ای بیش نیست،

مینویسیم و پاک میکنیم،،،

غافل از اینکه هر لحظه ممکن است.....

عزرائیل.....

فرمان برگه ها بالا را صادر کند.

 

 



کلمات کلیدی :


نویسنده : طهورا تاریخ : 91/3/12:: 10:10 عصر نظرات ( )

جملات زیبا
گریه نمیکنم...

یه چیزی رفته تو چشام...

به گمونم یه خاطرست...!!!


کلمات کلیدی :


نویسنده : طهورا تاریخ : 91/3/12:: 10:2 عصر نظرات ( )

شکستن
مـــن آنــقــدر شکــسته ام. . .



کــه حــس مـــی کــنـــم دیــگر



هــیــچ ارتــفاعی خـــطرنـــاک نــیــست. . .


کلمات کلیدی :


نویسنده : طهورا تاریخ : 91/3/11:: 10:25 عصر نظرات ( )

پیری

به کوچه ای وارد میشدم که پیر مردی از آن خارج میشد
پیرمرد گفت: نرو بن بست است...
گوش نکردم و رفتم...
بن بست بود و برگشتم
به سر کوچه که رسیدم
"پیر شده بودم"!!!



کلمات کلیدی :


نویسنده : طهورا تاریخ : 91/3/11:: 10:25 عصر نظرات ( )

<   <<   16   17   18      >

.:: This Template By : payamblog.Com ::.


تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به طهورا - تمام من... می باشد.