سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

قالب پارسی بلاگ

قالب بلاگفا

قالب وبلاگ

purchase vpn

بازی اندروید

طهورا - تمام من...
ناتوانى آفت است ، و شکیبایى شجاعت و ناخواستن دنیا ثروت و پرهیزگارى سپرى نگهدار و رضا نیکو همنشین و یار . [نهج البلاغه]



تنهایی هم میتواند عشق خوبی باشد!!!

آنقدر با تنهایی انس گرفتم که دیگر زبانش را می فهمم !

و فهمیدم…


تنهایی هم می تواند عشق خوبی باشد به شرط اینکه


درکش کنم.......!




کلمات کلیدی :


نویسنده : طهورا تاریخ : 91/7/1:: 1:59 عصر نظرات ( )

چه کسی بهتر ازتو..!

خدایا.....

خواستم بگویم تنهایم

اما نگاه خندانت ?مرا شرمگین کرد

چه کسی بهتر از تو..!



کلمات کلیدی :


نویسنده : طهورا تاریخ : 91/7/1:: 1:59 عصر نظرات ( )

زیباترین جملات در مورد خدا

به نام خدایی که دغدغه ی " از دست دادنش " را ندارم ...

  

آسمــــان،

چشـــم آبــــی خداست؛

نگران همیش? مــــن و تــــو ...

  

 

 

آنهایی که به بیداری خداوند اعتماد دارند، راحت تر می خوابند

 

 خدایا حکمت قدمهایی را که برایم بر میداری آشکار کن تا درهایی را که به سویم
میگشایی ندانسته نبندم و درهاییکه به رویم میبندی به اصرار نگشایم

 

وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد

 

گاهی اونقدر خدا زود به خواسته مون جواب میده که باورمون نمیشه از طرف اون بوده
اینجاست که میگیم عجب شانسی آوردم . . .

 

اگر در دنیا، خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان، همه غصه ها می روند، چون هزار غصه به دل میزبان است که دل مهمان از یکی از آنها خبر ندارد.

 

صدور هیچ گذرنامه و ویزایی لازم نیست وقتی به خدا “پناهنده” می شوید

 

بعضی وقتها فکر می کنیم چون خیلی گرفتاریم بخدا نمی رسیم اما حقیقت این است که چون به خدا نرسیدیم خیلی گرفتاریم

 

خدا به زمان احتیاج ندارد و هرگز دیر نمی کند

 

صدای خنده ی خدا را میشنوی؟ دعایت را شنیده، به آنچه محال می پنداری می خندد.

 

خداوند به سه طریق به دعاها جواب می دهد:
او می گوید آری و آنچه می خواهی به تو می دهد.
او میگوید نه و چیز بهتری به تو می دهد.
او می گوید صبر کن و بهترین را به تو می دهد

 

خداوندا دید من محدود است و دید تو وسیع ،و دلم پر از آشوب ، مشیت را آن قرار ده که مصلحت است . و به من قدرت ده تا راضی باشم به رضای تو و تسلیم به اراده ات

 

 

خدایا!
...یادم بده

......یادم باشه
.........یادت باشم.

خدایا من حواسم به همه هست به جز تو
 
پس تو هم حق داری، حواست به همه باشه به جز من . . .
 
 


کلمات کلیدی :


نویسنده : طهورا تاریخ : 91/5/7:: 5:46 عصر نظرات ( )

نیاز

قطاری سمت خدا میرفت ، همه مردم سوار شدند ، وقتی به بهشت رسید همه پیاده شدند ...  یادشان رفت مقصد خدا بود نه بهشت!

***************************

خودمان را پیدا کنیم



نـیـمـه ی گـمـشـده مــان پـیـشـکــش . . . !

************************

ماندن، سنگ بودن است و رفتن، رود بودن

بنگر که سنگ بودن به کجا می رسد جز خاک شدن

و رود بودن به کجا می رود جز دریا شدن .

***********************

احساسم را نمی فروشم ،
حتی به بالاترین بها ...
ولی آنگونه که بخواهم
خرج می کنم ...
برای آنهایی که لایق آن هستند ... !

**********************

و سنــجـاق مے ?نم ..

تبسمے ?اغـذی

بــہ روی ..

ایـ?? روزهـــا !

 



کلمات کلیدی :


نویسنده : طهورا تاریخ : 91/5/7:: 5:37 عصر نظرات ( )

به دنبال خدا نگرد!

به دنبال خدا نگرد خدا در بیابان های خالی از انسان نیست
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست
به دنبالش نگرد

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست
خدا در قلبی است که برای تو می تپد
خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد

خدا آن جاست
در جمع عزیزترین هایت
خدا در دستی است که به یاری می گیری
در قلبی است که شاد می کنی
در لبخندی است که به لب می نشانی
خدا در بتکده و مسجد نیست
گشتنت زمان را هدر می دهد
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن
خدا آن جا نیست

او جایی است که همه شادند
و جایی است که قلب شکسته ای نمانده
در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش
باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را جست
زندگی چالشی بزرگ است
مخاطره ای عظیم
فرصت یکه و یکتای زندگی را
نباید صرف چیزهای کم بها کرد
چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد
زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد
زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم
و سپیده دمان از آن بیرون می رویم
فقط چیزهایی اهمیت دارند
چیزهایی که وقت کوچ ما از خانه بدن با ما همراه باشند
همچون معرفت بر خدا و به خود آیی

دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم
دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم
سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداوند و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند
کسانی که از دنیا روی برمی گردانند
نگاهی تیره و یأس آلود دارند
آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند

خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید: آیا «زندگی» را «زندگی کرده ای»؟


کلمات کلیدی :


نویسنده : طهورا تاریخ : 91/5/7:: 5:11 عصر نظرات ( )

قرآن و کوه!!!

در این تصویر، کوهی یخی را می بینید که ارتفاع آن 700متر است ولی ریشه ای به عمق 3 کیلومتر در زیر سطح آب دارد.یکی از علتهای برخورد کشتی ها و در نهایت غرق شدن آنها، کوههای یخی می باشند زیرا دریانوردان فکر نمی کردند که یک کوه یخی دارای یک ریشه عمیق در زیر آب دریا می باشد و وزن آن 300 میلیون تن است.این حقیقت را کسی قبل از نزول قرآن نمی دانست ولی قرآن به وضوح و خیلی دقیق به آن اشاره کرده است.و همانا کوهها را دارای ریشه قرار دادیم. (سوره نبأ آیه 7) بنابر این تمام کوهها دارای ریشه های عمیقی به طول دهها کیلومتر در زیر سطح زمین هستند و بنگرید چطور این کوه شباهت زیادی به یک ریشة کاشته شده در زمین می باشد؟

 



کلمات کلیدی :


نویسنده : طهورا تاریخ : 91/5/7:: 5:10 عصر نظرات ( )

پیغام خدا...

پرنده بر شانه های انسان نشست. انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من درخت نیستم، تو نمی توانی روی شانه من آشیانه بسازی.
پرنده گفت: من فرق درخت ها و آدمها را خوب می دانم اما گاهی پرنده ها و آدمها را اشتباه می گیرم. انسان خندید و به نظرش این خنده دارترین اشتباه ممکن بود.
پرنده گفت: راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی؟ انسان منظور پرنده را نفهمید اما باز هم خندید.
پرنده گفت : نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است. انسان دیگر نخندید. انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد، چیزی که نمی دانست چیست. شاید یک آبی دور، یک اوج دوست داشتنی.
پرنده گفت: غیر از تو پرنده های دیگری را نیز می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است. درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است، اما اگر تمرین نکند فراموش می شود. پرنده این را گفت و پر زد.
انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اینکه چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد.
آنوقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت : "یادت می آید ؟ تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود. اما تو آسمان را ندیدی. راستی عزیزم بالهایت را کجا جا گذاشتی؟ "
انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد. آنوقت رو به خدا کرد و گریست! . . .


کلمات کلیدی :


نویسنده : طهورا تاریخ : 91/5/7:: 5:8 عصر نظرات ( )

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

.:: This Template By : payamblog.Com ::.


تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به طهورا - تمام من... می باشد.